جام زهر و مخالفان احمدی نژاد
همانها که جام زهر را به امام دادند، امروز احمدینژاد را به ماجراجویی متهم میکنند
عضو هیئت علمی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران ضمن تحلیل مناظره احمدینژاد و موسوی و بازتابهای اجتماعی و سیاسی آن، به تحلیل مبانی فکری و گفتمانی 2 رقیب حاضر در مناظره پرداخته و دو زنجیره از رویکردهای طرفین را تبیین کرد.
دکتر ابراهیم فیاض در گفتوگو با رجانیوز، گفت: احمدینژاد فرزند ملت است. این یک شعار نیست. او مردم را مانند یک خانواده می خواهد و خود فرزندی از این خانواده است که به فکر عزت و استقلالش در برابر بیگانگان است. اما در مقابل جریانی هست که مشتاق لفاظیهای رنگین غربیهاست ولو اینکه با ذلت و سازش همراه باشد. به عکس آنچیزی که در مناظره طرح شد، سابقه این تفکر سازشگر و غربگرا به رضاخان و قاجاریه برمیگردد که بهدنبال نوعی استبداد درونی برای پذیرش استبداد بیرونی است. یعنی بتواند مملکت را از درون خفه کند تا در بیرون بتواند ژست همراهی با جهان را بگیرد.
این استاد مردمشناسی و ارتباطات، در ادامه زنجیره رویکرد و عملکرد داخلی و خارجی احمدینژاد را بهعنوان نگاه اول ترسیم کرد. متن این گفتوگو در ادامه آمده است:
می توانیم فارغ از مقایسه های جزیی به ترسیم 2 زنجیره بپردازیم. یک زنجیره با یک رئیس جمهور مردمی شکل میگیرد که چون به توانایی کشورش در برابر جهان نیاز دارد لذا به سراغ مردم می رود، به آنها آزادی اظهار نظر میدهد و حرف آنها را مبنای تصمیمگیری خودش قرار می دهد. پس یک فلسفه سفرهای استانی، تقویت عزت ملی است. این مسافرتهای درون کشوری در تقویت وجهه جهانی او مؤثر واقع میشود. در ماجرای هستهای شدن ایران نیز تنها اتکای به مردم و همراه شدن مردم جواب داد. در واقع اول یک نوع اعتماد به نفس ملی به وجود آمد و پس از آن ما توانستیم وارد عصر اتم و از آن سو نیز وارد عرصه فضا شویم.
اعتماد به نفس ملی این قدرت را به مدیریت کشور داد که در عرصه تکنولوژیک به سوی استقلال کامل برود و حلقه تکنولوژیک میکرو و مایکرو، یعنی خرد و کلان را کامل کند. تکنولوژی میکرو شامل فناوریهای ریز و کوچک و تکنولوژی مایکرو شامل فناوریهای بسیار بزرگ بود که ما در این 2 عرصه توانستیم در همین 4 سال به استقلال چشمگیر برسیم و وارد عصر فضا شویم. با استقلال در 2 حوزه مهم تکنولوژیک ما به سوی تکمیل این حلقه رفتیم و تکنولوژی های میانه مانند تکنولوژی پزشکی را نیز تقویت کردیم. نکته اصلی این بود که حاضر شدیم خرج کنیم و هزینه بپردازیم اما براساس آینده نگری که داشتیم اکنون وارد باشگاه تکنولوژیک جهان شدیم، این همان رویکردی است که چین یا ژاپن انتخاب کردند و توانستند کشورشان را به جایی برسانند.
احمدینژاد پیگیر تحقق "دانش مردمی" شد که اکنون یکی از مترقیترین نگاهها به sience است. سالها پیش کسی می خواست ماهواره را به روستاها ببرد اما بعد متوجه شد که روستاها تلویزیون و اصلاً برق ندارند. این نوعی مدیریت از درون کاخ بود اما احمدینژاد با دیدن محیط بیرونی، در سراسر ایران برای اولین بار توانسته به مفهوم "پاپیولار ساینس" نزدیک شود. همان چیزی که چینیها و امریکای لاتینیها و ژاپنیها بهدنبالش بودند. چینیها هنوز رشدشان را به دانش بومی متکی هستند. ادوارد هال مردم شناس شهیر امریکایی بحث "لوکال ساینس" یا "دانش محلی" را مطرح کرد. در ژاپن، جنرال میجی بر اساس دانش محلی کار را پیش برد، اما در ایران ما رضاخان را داریم که دنبال دانش غربی بود و نتوانست توسعه بومی و پایداری در کشور ایجاد کند.
با تکمیل این حلقه، ایران به سوی ابرقدرتی خیز بلندی برداشت. با عزت درونی و ملی توانستیم، در بعد خارجی چانه زنی کنیم و اکنون احمدینژاد تنها با برداشتن گامهایی بسیار کوتاه میتواند ما را به عنوان یک ابرقدرت جهانی مطرح کند.
فیاض در ادامه رویکرد دیگری را ترسیم کرد که تبارش به قاجاریه و رضاخان میرسد:
اما در مقابل این رویکرد، گروه دیگری هستند که 2 ویژگی دارند. یکی ضعف عملی در برابر دشمن و دیگری عدم استقلال فکری. قائل هستند ما باید "پیشرفت کم هزینه" داشته باشیم. آنها می گویند انرژی اتمی را از استرالیا میخریم یا اصلاً ماهواره را هم خودشان بسازند. آنها تلاش و استقامت گروه اول برای استقلال علمی و تکنولوژیک را "ماجراجویی" می خوانند و معتقدند با این کارها به سوی پرتگاه میرویم. اتفاقاً اینها کسانی بودند که در موضوع پایان جنگ، جام زهر را به امام دادند. بعد از آتش بس که مردم برای دفاع در برابر مرصاد به صورت گسترده در جبهه ها حاضر شدند، امام فرمودند که به من اطلاعات غلط دادند و اگر می دانستم مردم اینگونه به میدان می آیند، قطعنامه را نمی پذیرفتم.
پس بزرگ نشان دادن دشمن یکی از معتقدات اینهاست. این یکی از ویژگی های منافقین است که در قرآن ذکر شده و خداوند در برابر اینکه منافقین دائم می گویند "دشمن قوی است و باید عقب نشینی کنیم" پاسخ داده که "لا مقام لکم". خداوند می گوید همه خزائن از آن ماست و همه عزتها از خداست و این ما هستیم که عزیز و ذلیل را تعیین میکنیم. با این مبانی است که می بینیم طیف دوم از یک سو ایران را ضعیف نشان می دهند و ضعفها را بزرگنمایی می کنند و حتی گاهی تبلور مفهوم اولیا الشیطان می شوند.
به همین دلیل "افول سرمایه داری در جهان کنونی" را نمی پذیرند. شما دیدید برخی در داخل ایران دائم انکار می کنند و می گویند چه کسی گفته بحران جهانی قوی است و بعد گروه اول را مورد تمسخر قرار می دهند که شما خیالبافی می کنید و هر روز افول آمریکا و اسرائیل و دیگران را اعلام می کنید. انگار ذلت خارجی ها، ذلت این طیف محسوب می شود و عزت خارجی ها به معنای عزت اینان است. شنیدم اخیراً یکی از این مدافعان سرمایه داری حتی گفته بود اگر آنها نتوانستند سرمایه داری را نگه دارند، ما می توانیم سرمایه داری را احیا کنیم. به هر حال، نماد سرمایه داری یعنی جنرال موتورز اعلام ورشکستگی کرد اما برخی انگار که به مقدساتشان برخورده است.
ویژگی دوم این گروه، غربگرایی و عدم استقلال فکری است که خلاصه ما نمیتوانیم علم بومی داشته باشیم و باید ISI را جدی بگیریم که به این ترتیب تمام اساتید ما تبدیل به "پژوهشگر خارجیها" می شوند. با اینکه بحران مالی جهانی، پروژه جهانی شدن را از بین برده، اما آنها اصرار دارند که ما باید قواعد بازی جهانی را بپذیریم. اگر در نگاه گروه اول شاهد مدیریت بر اساس "دانش مردمی" بودیم، در اینجا شاهد "مدیریت از مرکز" یا "مدیریت از کاخ" برای نقاط دوردست هستیم، آنهم بر اساس چیزی که آن را "علم جهانی" می خوانند.
جمعبندی این است که بحث اصلی گروه اول "بازتولید ایران" است و یحث اصلی گروه دوم، "بازتولید غرب در ایران" است که البته شکل کپیبرداری به خود میگیرد. در دوره دولت بازسازی و نوسازی غرب در ایران بازتولید شد اما در دولت احمدینژاد ایران بازتولید و احیا شد.