سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دکتر ابراهیم فیاض

اومانیسم عرفانی و نوآوری

اومانیسم عرفانی و نوآوری

    اگر او مانیسم را «انسان گرایى» تفسیر کنیم، در مقابل «خداگرایى» قرار مىگیرد. فهم دقیق اومانیسم به فهم «هم زمانى» و «در زمانى» آن احتیاج دارد.
    آنچه تا حالا بررسى شده است اومانیسم یک زمانى یا همزمانى است و فهم تاریخى آن کمتر مورد توجه واقع شده است.
    2ـ هم زمانى اومانیسم از سیر در زمانى آن جدا نیست در واقع «سیر انسان گرایى و جدائى از خدا» در زمانهاى متفاوت، تجلىهاى متفاوت داشته است. که این تجلی هاى تاریخى متفاوت، خود هویت اومانیسم و انسان گرایى را تشکیل می دهد. به عبارت دیگر خدا و انسان درطول زندگى انسان بر روى زمین با هم بوده اند و «تاریخ انسان» به «تاریخ رابطه انسان با خدا» بر مىگردد.
    چرا که انسان گرایى و خدا گرایى در طول تاریخ دو مفهوم رقیب بوده اند .
    3ـ «توحید و شرک»، همان «خداگرایى و انسان گرایى» است که در طول تاریخ جایگزین یکدیگر شده اند، پیامبران زمانى که توحید گرایى را بوجود می آورند، خدا گرایى بوجود می آید و زمانى که بعد از توحید گرایى شرک بوجود می آید انسان گرایى بوجود می آید «تاریخ ادیان» نیز بر همین رویه، ترسیم مىشود و این فرآیند در طول «فرهنگ و تمدن» رخ می دهد یعنى توحید زمانى است که «فرهنگ» حکومت مىکند و عنصر اصلى آن دین و توحید است و زمانى «شرکت صورت مىپذیرد که «تمدن» بوجود می آید.
    و «یکجا نشینى» حاکم مىشود و یکجا نشینى «فساد» را بوجود می آورد که باطن آن شرک است؟ چرا که شرکت نرم افزار فساد است.ادامه مطلب...

هرمنوتیک وحدت حوزه و دانشگاه و نوآورى

هرمنوتیک وحدت حوزه و دانشگاه و نوآورى

    1. "هرمنوتیک" را اگر "تفسیر متون" بدانیم و کل زندگی بشری را متون های تو در تو بدانیم پس می توان گفت زندگی همیشه با یک تفسیر یا هرمنوتیک همراه می باشد. "زندگی تفسیر را شکل می دهد و تفسیر زندگی را". به عبارت دیگر، زندگی متون ها را به وجود می آورد متون هایی که نظام نرم افزاری زندگی را تشکیل می دهد و "تفسیر زندگی وار" این متون، پویایی زندگی و نوآوری آن را شکل می دهد.
    2. بستر زندگی را دو غریزه، انسانی متفاوت و مکمل می سازند که یکی از آن دو، "غریزه جنسی" است و دیگری "غریزه های بستگی" که در دو سر یک خط قرار دارند و روی هم رفته قاعده زندگی را تشکیل می دهند و با هم دارای تعامل بوده و بر یکدیگر تاثیر گذارند ولی با هم در تقابل نیز هستند یعنی ضد یکدیگرند و اگر یکی از آن دو عقب بنشیند، دیگری آن را تکمیل می کند. این دو یکی از شاخص های نظارت جوامع می باشند به طوری که برخی جوامع برای زندگی خود به غریزه گرسنگی تکیه دارند و برخی روی غریزه جنسی.
    3. "قاعده زندگی" که نوع را به دو غریزه متعامل و متکامل و متقابل تشکیل می دهد، بر روی غریزه دیگری که بر این قاعده بنا می شود تاثیر می گذارد که آن، "غریزه ارتباطی" است. به عبارت دیگر اگر فاصله بین غریزه جنسی و غریزه گرسنگی را با قرار دادن خطی مدرج معین کنیم و میزان درجه اهمیت و سهمیه هر کدام از دو غریزه را در این رابطه تعاملی و تقابلی مشخص سازیم، خواهیم دید که چگونه بر غریزه ارتباطی تاثیر می گذارد و آن را شکل می دهد. ادامه مطلب...

ارتباط شناسی دانش و نوآوری

ارتباط شناسی دانش و نوآوری

    1 – "ارتباط شناسی" به مطالعه علم ارتباطات یک جامعه می پردازد؛ به چگونگی "تولید معنا" و چگونگی "نماددار" شدن معانی انسانی در طول گذشته، حال و آینده. یعنی ارتباطات هم به "تاریخ" و هم به "جغرافیا" و هم به "آینده نگری" می پردازد. ارتباط شناسی از یک سو علمی است به سابقه ی قدمت انسان بر روی زمین و از طرف دیگر دانشی است بسیار نو.
    انسان بدون ارتباطات و زبان نمی توانست وجود داشته باشد ولی باز تولید دانش به معنای جدید، مختص به زمان جدید می باشد.
    2 – بر اثر انقلاب فناوری پس از جنگ جهانی دوم، "انقلاب ارتباطی" به وجود آمد و آن خلق فناوری "صفر و یک" و یا "دیجیتال" بود. فناوری "صفر و یک" بی نهایت احتمالات را به خود می پذیرد و این بی نهایت را ه های ارتباطی را به وجود می آورد. فناوری قبلی ارتباطات به فناوری آنالوگ مشهور بود که قدرت انتخاب کمتر به انسان می داد. پس ارتباطات نیز در محدودیتی خاص، تعریف می شد. امروزه "رسانه های جهانی" به وجود آمده اند که بر آنند ارتباطات را جهانی سازند و "رسانه های دو طرفه" مانند اینترنت آمده است برای ارتباطات دو طرف تلاش می کنند که همگی "ارتباطات آینده" را شکل می دهند. ادامه مطلب...

نظریه شیعی زمان و نوآوری

نظریه شیعی زمان و نوآوری

1. نوآوری در زمان رخ می دهد; به عبارت دیگر آنچه زمانه را غیرگذشته می کند، نوآوری است. اینکه چگونه زمانه عوض می شود که نوآوری محسوب می شود، معرض و محل ظهور مکاتب فلسفی است. آیااین خود زمان است که تحول می پذیرد و نوآوری به وجود می آید یا آنچه مظروف زمان است عوض می شود و نوآوری پدیدار می شود؟
    
2. در مکتب اول، بنا بر این است که زمان یک مقوله واقعی است که محیط بر دیگر اشیاء است و این (نسبت ارتباطی) است که زمان اشیاءرا تعیین می کند. پس در این مکتب، اشیاء دارای تفاوت زمانی می باشند، به گونه ای که با کمترین حرکت (به معنای عام آن)، این نسبت عوض و دگرگون می شود، پس زمان آن شی ء نیز تغییر می کند، پس زمان و شی ء در یک پیوند تنگاتنگ وجودی قرار دارند. ادامه مطلب...

معرفت شناسی عشق و نوآوری

معرفت شناسی عشق و نوآوری

    1. (جهان سراسر پویایی است ) و این (پویایی ) را از (عشق ) به دست آورده است . بدون عشق هیچ پویایی نمی تواند وجود داشته باشد ومکاتبی که در طول تاریخ بر پویایی جهان اصرار داشته اند و یا(روش شناسی ) خود را بر اساس پویایی استوار کرده اند بر عشق تکیه نموده اند و آن را در ثقل مرکزی بحث های خود قرار داده اند. (مثل عرفان)
    2. (معرفت شناسی عشق ) بر (میان ذهنیت ) استوار می شود. میان ذهنیت عاشق و معشوق بدون این عشق استوار نمی شود که از عاشق شروع می شود، عاشق تا ذهنیت خود را بر باد ندهد و با ذهنیت دیگری همراه نشود، عاشق نمی شود. (خود اندیشی آفت عشق است ) ذهن خوداندیش را به (خود پسندی و جدل ) می برد، (مفهوم ) می تراشد تا خودبسندگی را رواج دهد.
ادامه مطلب...

جغرافیای معرفتی و نوآوری

جغرافیای معرفتی و نوآوری

1. جغرافیای معرفتی را اگر (تعامل شناخت و جغرافیا) یا (پرا کنش معرفتی ) را با توجه به جغرافیا بدانیم ، در دنیای امروز کمتر مورد بحث قرار گرفته و آنچه مطرح شده فقط (جغرافیای فرهنگی ) است و سعی می کنند در همان جغرافیای فرهنگی به چارچوب شناختی داخل یک فرهنگ پرداخته شود، چرا که متن و بطن فرهنگ ، (شناخت و اپیستمه )آن می باشد.
2. آنچه سبب فرار از جغرافیای معرفتی شد، بهانه استفاده (حکومت فاشیسم ) از آن بود که برای جلوگیری از فاشیسم بایستی از رابطه شناخت ، جغرافیا و مطالعه آن دوری کرد. ((انقلاب معرفتی ) که بعد ازجنگ جهانی دوم در جهان رخ داده بسیار قابل مطالعه است )، چرا که (ملی گرایی شناختی و نژادی ) رخ می دهد و جغرافیای فرهنگی نیزیک علم حاشیه ای در جهان امروز است .
ادامه مطلب...

علم کلام و نوآوری

علم کلام و نوآوری

1. (علم کلام) یکی از (علوم بنیادی ادیان) است که به عنوان واسطه ای بین (دین و دانش های بشری)، روابط این دو را بازگو و سعی می کند دین را در مقابل (دانش های زمانی و مکانی بشری) از نظرتطابق با زمان و مکان قابل تفسیر کند تا زمینه سریان و جریان دین در(جامعه و فرهنگ سیال بشری) فراهم گردد. پس (مرگ و زندگی و رکودو نوآوری) هر دین، مشروط به علم کلام آن دین و (حضور و عدم حضوراجتماعی دین) نیز بسته به کلام می باشد.
2. علم کلام همانطور که از نام آن پیداست، یک (علم ارتباطی) است،چرا که در پی بیان حقانیت خود از طریق استدلال و گفت و گو درباره دین و ادیان دیگر است. پس (پردازش اطلاعات) کلامی به گونه ای است که بتواند به استدلال بپردازد و (رقیب معرفتی) به عنوان یک شاخص مهم در ذهن کلامی است که بتواند برابر آن (برهان سازی) کند. از این روعلم کلام یک علم ارتباطی است و (ارتباط دانش) آن را شکل محتوایی و صوری می بخشد.
ادامه مطلب...

فقاهت و نوآوری

فقاهت و نوآوری

1. اگر فقاهت را مهم، عمیق و همه جانبه دین بدانیم (لیتفقهوا فی الدین)، پس فقاهت یک (علم زندگی محور) می باشد چون زندگی انسان دارای یک کل و تمام می باشد تا بتواند به عنوان زندگی مطرح باشد، چرا که زندگی بدون یک نظام منسجم و پویا، زندگی نیست.بنابراین فقه به عنوان یک دانش زندگی محور، بایستی همه جانبه باشدتا کل زندگی انسانی را در بر بگیرد.
2. بعد از تفقه یک نوع فرآیند ارتباطی عام طراحی می شود که در قالب (رجوع و برگشت به قوم) و به عنوان یک فرهنگ عام و جامعه می باشد،چرا که قوم یک واحد فرهنگی اجتماعی و در یک کلام یک زندگی تمام می باشد و فقیه برگشت کننده بایستی یک طرح کامل برای زندگی قوم خود که دینی باشد ارائه دهد. به همین دلیل دین با کل قومیت مخالف نیست، بلکه با فسادهای آن مخالفت می کند.  ادامه مطلب...

دو نوآوری رقیب

دو نوآوری رقیب

1. (زندگی پویایی ست)، چرا که حیات و زندگی جز به پویایی، معنا دارنمی شود و فرهنگ که نرم افزار زندگی است نیز پویا خواهد بود. پس (فرهنگ آرام و غیر پویا، فرهنگ مرده است) و فرهنگ بدون نوآوری،فرهنگ راکد است که جز انفعال و تأثیر پذیری ندارد، تا آنجا که فرهنگی ویروسی و مریض و سخت بیمار و رو به موت خواهد شد.
2. ساز و کار پویایی فرهنگ با (ارتباطات و رسانه)، ارتباط مستقیم دارد. نوع (سیاستگذاری ارتباطی ـ رسانه ای)، با پویایی فرهنگ وزندگی ارتباط تنگاتنگ دارد. زندگی پویاست و بایستی ارتباط و رسانه بازندگی و کم و کیف پویایی آن تنظیم شود، به گونه ای که (عدم تنظیم زندگی با رسانه و ارتباطات) بحران زاست. اگر زندگی بر رسانه وارتباطات پیشی گیرد، رکود می زاید و اگر رسانه و ارتباطات بر زندگی پیشی گیرد، بحران می زاید.
3. زندگی که فرهنگ می زاید و فرهنگ ارتباطات و ارتباطات رسانه را،حال اگر زندگی که با واسطه غریزه به وجود می آید و پویایی می پذیرد،توانست نشانه های خود را خلق کند تا بتواند غریزه را مشروع و نظام یافته، ارضا کند، تمدن به وجود می آید و اینگونه ارتباطات و رسانه انگیخته از زندگی در قالب تمدنی بحران زاست، نیست و بر پویایی فرهنگ و زندگی می افزاید.
4. زمانی که تمدن و ارتباطات و رسانه مبتنی بر آن، بر پویایی فرهنگی خود می افزاید یک حالت (لبریزی فرهنگی) رخ می دهد که به دیگرفرهنگ ها در یک (ارتباط میان فرهنگی)، تأثیر می گذارد و آنها دچارپویایی می کنند و این پویایی به صورت (انقطاع فرهنگی) و (انفصال تمدنی) عمل می کند که فرهنگ های دیگر را بحرانی یا راکد می کند(مثل جنگ سنت و مدرنیسم در جوامع غیر غربی).
5. (بازیابی فرهنگ های مورد هجوم ارتباطی ـ رسانه ای) یکی ازاساسی ترین سیاستگذاری در آنهاست که بایستی توسط رهبران جوامع مذکور انجام شود. ولی این با یک مشکل و مسئله و معضل بزرگی روبروست و آن اینکه جوامع مورد هجوم دچار (تن پروری و رکود و یابحران) می شوند و این رکود و بحران، آنها را به سوی (تقلید و نوآوری وارداتی و سطحی) می کشاند که به (تجدد یا توسعه و یاجهانی شدن)مشهور است.
6. در این وضعیت، رسانه ها و ارتباطات در این جوامع بر زندگی پیشی می گیرند و زندگی دچار (هیجان های مجازی) می شود و این هیجان های مجازی، انسان ها را (منتقد افراطی) به فرهنگ و تمدن خود می کشاند، به گونه ای که بر (ویران سازی) تمدنی و فرهنگی می کشاند و این ویران سازی نام (پیشرفت) به خود می گیرد و(انسان های معلق) می آفریند که این (تعلیق فرهنگی ـ تمدنی)،انسان ها را به سوی (نوآوری تقلیدی فزآینده) خواهد رساند و این نوآوری فرآیندی به (مرگ فرهنگی و تمدنی) می انجامد که جهانی شدن در پی آن است.
7. از زمان ورود رسانه های جمعی و تأثیر گذاری اجتماعی آنها، (رسانه و تجدد) و (رسانه و توسعه) و (رسانه و جهانی شدن) وارد مقوله علوم اجتماعی و انسانی شد و این مقوله ها، همه و همه، (تقدم رسانه برزندگی) ترسیم می کردند و معتقد بودند که بایستی رسانه افسار زندگی دردست گرفته و زندگی را به اهداف (صاحبان رسانه) نزدیک کنند. پس زندگی را تقلیل به مقوله های خود ساخته کرده و (زندگی غیر انسانی) برجوامع انسانی مسلط کردند و انسان ها دچار (بیگانگی و مسخ انسانی)شدند.
8. در مقابل این رسانه های مسلط و همگانی یک نوع ارتباطات ورسانه های مرتبط با آن مطرح شدند که به (ارتباطات انسانی) مشهورشد و رسانه های خودش بر اساس انسان و زندگی او بنا کرد مثل (رسانه های شفاهی) و روبرو تا رسانه های جمعی. در این ارتباطات یک نوع (مردم محوری) وجود دارد که در مقابل (جامعه محوری رسانه های جمعی) واقع می شود و در بعد روشی به (مخاطب محوری) دست یازیده می شود که (مردم) می باشند.
9. نوآوری بر اساس ارتباطات انسانی یک نوع نوآوری مردمی و انسانی و زندگی محور است در نتیجه سبب غفلت و بیگانگی و انحطاط انسانی نمی شود و یک نوع (نوآوری درونی) است پس تحمیل از بیرون نمی شود و اینجاست که (اعتماد به نفس عمومی) تحقق پیدا می کند ویک (نوآوری تطابق یافته بومی) به وجود می آید. این نوآوری چون درونی است، (سریع و تراکمی) جوشش خود را شروع می کند و این نوآوری انقطاع فرهنگی و انفصال تمدنی ایجاد نمی کند، بلکه بر عکس،(وصل تمدنی و فرهنگی) را عمیق تر می کند.
10. برخورد این دو نوآوری در ایران از مشروطه تا حال ادامه دارد.(روشنفکری ایرانی) بر اساس (رسانه های جمعی)، یعنی مطبوعات درمشروطه شروع کردند و در نهایت به کتاب و سپس در دوران پهلوی به رادیو و تلویزیون رسید و روشنفکران از مشروطه تا حال به وسیله رسانه های مذکور بر انقطاع فرهنگی و انفصال تمدنی دست یازیدند و(عقب ماندگی) ایران را رقم زدند که در پناه (باز تولید استبدادشاهنشاهی) صورت می گرفت.
11. (روحانیت شیعه) با داشتن چارچوب معرفتی خاص خود، یعنی (عرف گرایی فقهی) یک نوع رسانه خاص خود را ترسیم کرد و آن ارتباطات مردمی و روبرو بود که با (فضا سازی خاص خود) در قالب معماری مساجد و حسینیه، آن را به وجود می آورد و این ارتباطات درتمامی اقشار اجتماعی سنی و جنسی گسترده و نافذ بود و تمامی (سطوح ارتباطی) را نیز پوشش می داد، چون روحانیت در نظام ارتباطی خود از (ارتباطات درون فردی) شروع می کرد و سپس به (ارتباطات جهانی) می رسید.
12. (انقلاب اسلامی) بر اساس رسانه های مذکور شروع شد و به گونه ای سریع رشد و به ثمر رسید که برای بسیاری ناباورانه بود به ویژه کسانی که به رسانه های جمعی به تحولات اجتماعی معتقد بودند ونوآوری آن را وجه خود ساخته بودند، یعنی روشنفکران به گونه ای که به مخالفت با انقلاب اسلامی و نوع ارتباطات حاکم بر آن برخاستند که کافی است (تاریخ رسانه ای بعد از انقلاب) مطالعه شود، که خودروحانیت بعد از انقلاب به ضرورت حکومت به طرف رسانه های جمعی رفت که متوجه مشکل این رسانه ها شده و در حال بازگشت به رسانه های سنتی خود مثل منبر می باشد و اصالت و مبنا به آن می دهد و (اخلاق وخود آگاهی) بر فرآیند ارتباطی و رسانه ای حاکم می کند و تأثیررسانه های جمعی را مشروط و محدود می سازند.

منبع: هفته نامه پگاه حوزه، شماره 232، خرداد 1387


چارچوب تئوریک دیپلماسی فرهنگی

چارچوب تئوریک دیپلماسی فرهنگی

1. آنچه امروز ترسیم می شود، فرمولی خاص در دیپلماسی است که عبارت است از: اقتصاد ــــ سیاست ـــ فرهنگ که همان هویت دیپلماسی در (نظریه جهانی شدن) است. آنچه در دیپلماسی فرهنگی پیشنهاد می شد، فرهنگ ــــ اقتصاد ـــــ سیاست.

2. در فرمول نخست، اقتصاد زیر بنای همه فعالیت های سیاسی است وبر دیپلماسی هم حکومت می کند. سرمایه داری چارچوب تئوریک این فرمول است که بنیاد وجودی خود را بر وجود تقاضا و سپس عرضه می داند. سیاست و دیپلماسی در این فرمول در جهت پاسداری ازتقاضاست. فرهنگ هم برای حفظ تقاضا به کار می رود.

 3. جهانی شدن، یعنی جهانی شدن تقاضا برای کالای سرمایه داری که بازمینه سازی سیاسی و حاکمیت فرهنگی سرمایه داری انجام می پذیرد وبه فرهنگ امریکایی یا فرهنگ پاپ یا فرهنگ مصرفی مشهور است، پس فرهنگ فرع بر سیاست و سیاست فرع بر اقتصاد است.

 4. در فرمول نخست، بنا بر آزادی است؛ آزادی در اقتصاد، آزادی درسیاست و آزادی در فرهنگ. آزادی در اقتصاد برای رشد در مصرف، تقاضا و عرضه و سپس به دست آوردن ارزش اضافی و آزادی در سیاست که از آن با دموکراسی یاد می شود. برای به دست آوردن مکانیسم قدرت برای آزادی اقتصادی است و با آزادی در فرهنگ، سنت ملی مخالف مصرف سرکوب و راه برای مصرف بیشتر هموار شود.

 5. در دیپلماسی یاد شده، ظلم محور اصلی است و مخالفت با عدالت، در مرکز واقع می شود، پس به دنبال اقتدار نهایی است و نیروی نظامی، مسابقه تسلیحاتی و جنگ طلبی در اولویت واقع است. تاریخ استعمار، استثمار و استحمار، تاریخ دیپلماسی مذکور است. ایدئولوژی برابری وآزادی در انقلاب فرانسه تا حال، همین نکته است.

 6. در فرمول دوم که فرمول انقلاب اسلامی است، فرهنگ محور اولیه است، چون اخلاق در محور اول واقع می شود و مرکز اخلاق اسلامی دربعد فردی و اجتماعی، عدالت است که در بعد فردی به تقوا مشهور است ودر بعد اجتماعی به عدالت اجتماعی.

 7. در فرمول دوم سیاست بر اساس اخلاق بنا می شود؛ به عبارت دیگرسیاست بر عدالت بنا می شود. عدالت فردی که در تقوای سیاستمداران تجلی می یابد و سیاستگذاری کلی و کلان را عدالت اجتماعی تشکیل می دهد، پس سیاست ما عین دیانت می شود.

 8. اقتصاد در نهایت، ابزاری در دست دولت اخلاق و کریمه است تابتواند، اقتدار لازم را برای اجرای فرهنگ انسانی اسلامی به دست آورد. رشد اقتصادی چون با عدالت همراه است، اخلاق را رواج می دهد. پس تضاد اخلاق و رشد اقتصادی و توسعه پیش نمی آید.

 9. حال که در چارچوب آینده جهانی روشن بشر، می توان گفت که (دیپلماسی عمومی)، اصطلاحی است که انگلوساکسون ها برای فرمول اول به کار می برند؛ ولی (دیپلماسی فرهنگی) اصطلاحی است که برای فرمول دوم به کار می رود و در سیاست و دیپلماسی رقیب در آینده است. پس باید دام پردازی آنها در باب اصطلاحات باشد، چون هر اصطلاح، بارتئوریک و نظریه های خاص خود دارد.

 10. دیپلماسی فرهنگ در یک چارچوب خاص تئوریک مطرح می شود و آن جهان میان فرهنگی است: (و ما ارسلنا من رسول الابلسان قومه لیبین لهم) که لازمه آن فهم جهانی فرهنگ ماست.

 پس مرحله نخست، مطالعات میان فرهنگی جهان است که با فهم مردمان سراسر جهانی شروع می شود و راه آن فهم عنصرهای رئیسه آنهاست که در رأس آن دین واقع است و سپس هنر، ادبیات، فلسفه ودانش های بومی آنها.

 11. پنج عنصر در مطالعه ارتباطات میان فرهنگی لازم دانسته شده است: دین، زبان، تاریخ، حکومت و خانواده که بنیاد اجرایی دیپلماسی فرهنگی را تشکیل می دهد. دین نظام معنایی زبان را تشکیل می دهد وزبان تاریخ را به وجود می آورد و تاریخ حکومت را به وجود می آورد وخانواده حکومت را شکل می دهد. پس می توان گفت که دیپلماسی فرهنگی یک طیف دارد که در دو سر دین و خانواده قرار دارد و دیگرعوامل، عوامل واسطه ای است. 


 12. دیپلماسی فرهنگی بر اساس زندگی بنا می شود که غایت نهایی آن صلح جهانی در پناه معنویت و عدالت جهانی است و زندگی عام ترین کلمه ای است که می توان برای توصیف امور به کار برد، پس دیپلماسی فرهنگی عام ترین دیپلماسی است که شامل تمامی دیپلماسی هامی شود، پس سازمان دیپلماسی فرهنگی سازمان جمع کننده دیگرسازمان های مربوط به دیپلماسی.